ما زخمدار فاشیزم و تبعیضیم و فریادکردن حق ماست!
نويسنده: مسيح مهاجر
کپي شده از سايت آرمان
( پاسخی به انتقادات و دیدگاه های یک ژورنالیست هموطن )
اشاره : جامعۀ هزارۀ ویکتوریا یکی از انجمن های فعال و پیشرو هزاره ها در کشور استرالیاست. ماهنامۀ آرمان به زبان فارسی و فصلنامۀ خبری به زبان انگلیسی از محصولات انجمن یادشده است. مدتی پیش"صاحب شکیب" گردانندۀ پروگرام دری رادیو اس.ب.اس استرالیا و یکی از ژورنالیست های پشتون تبار مقیم ملبورن طی یک نامۀ شدیداً انتقادآمیز، انجمن یادشده را تحت تأثیر انگیزه های قومی دانسته که به شکل غیرعادلانه، اقوام غیرهزاره را مورد حمله قرارمی دهد و حقایق مربوط به سایر اقوام کشور را مخدوش جلوه می دهد. آنچه در ذیل می خوانید، پاسخ نگارنده است به ادعاها و انتقادات این هموطن :
…………………………
هموطن گرامی و محترم جناب صاحب شکیب با تقدیم درود و ادب و آرزوی بهروزی برای شما.
در پاسخ به نامۀ ارسالی شما و انتقادات مطرح شده در آن، تذکر چند نکته و اشاره را خالی از فایده نمی دانیم:
1- مجموعۀ آنچه را شما در آن نامه مورد اشاره قرار داده اید، جز مشتی ادعای نامستند و فاقد مدرک و استدلال چیز دیگری نیست. شما صرفاً ادعاهایی را مطرح کرده اید؛ اما هیچ سند و دلیلی ارائه نکرده اید. سخنان تان چنان بی پایه و بی مایه است که اساساً ارزش نقد و ردّ را هم ندارد. مثلاً شما ما را متهم به پروپاگند علیه دیگر گروه های اتنیکی کرده اید؛ اما هیچ اشاره نفرموده اید که در کجا و در کدام شماره یا مقالۀ آرمان؟ هم چنین ادعا نموده اید که ما اعضای انجمن هزارۀ ویکتوریا، متولدان کشور ایران هستیم؛ اما هیچ اشاره نکرده اید که کدامیک از ما و بر اساس کدام سند و مدرک؟
شما مدعی سی سال تجربه ژورنالیستی هستید؛ اما معلومات و اطلاعات شما از حقایق تاریخی و واقعیت های موجود افغانستان چنان ضعیف و سخیف است که خواننده گمان می کند شما این سی سال را در پشت کوه قاف سپری کرده اید.
2ـ ادعا و شکوائیه اصلی تان در نامۀ یادشده اینست که شما هزاره ها، پشتون ها را به توسعه طلبی قومی و اعمال ستم نسبت به سایر اقوام کشور متهم می کنید.
البته ما به یاد نمی آوریم که چنین ادعایی را مطرح کرده باشیم؛ اما اینک که شما پای این بحث را به میان کشیده اید، در پاسخ می گوییم: توسعه طلبی قومی پشتون ها حقیقتی است از آفتاب هم روشنتر و اگر کسی حقیقت یادشده را منکر شود، گویا که روشنایی آفتاب را منکر شده است. بررسی تفصیلی این مطلب، نیازمند بازخوانی تاریخ خونبار مناسبات اجتماعی افغانستان است که از ظرفیت محدود این نبشته خارج می باشد؛ لذا صرفاً بعنوان نمونه و مثال، اشاراتی را معطوف به حقیقت یادشده مطرح می کنیم :
الف : بر اساس شواهد و حقایق انکارناپذیر تاریخی و بنابر مطالعات و نوشته های موّرخان و دیرین شناسان و ازجمله موّرخان پشتون تبار مانند کهزاد، غبار، کاکر، حبیبی، فرهنگ و اعظم سیستانی، خاستگاه و موطن اصلی و اولیۀ قوم پشتون، دامنۀ سلسله کوه سلیمان و نواحی جنوب افغانستان کنونی و شمال پاکستان فعلی بوده است. هیچ محقق و موّرخی ادعا نکرده است و نمی تواند ادعا کند که پشتون ها در گذشته ها در شمال هندوکش یا نواحی شمال شرق، غرب و مرکز افغانستان کنونی می زیسته اند.
باوجود چنان حقیقت مسلمی، امروزه در بسیاری از سرزمین های آباد و حاصلخیز ساحات یادشده قوم پشتون مستقراست. در شمال هندوکش در دو ولایت زرخیز بغلان و قندوز، اکنون اکثریت با پشتون هاست. هر قبیله و زی پشتون که در جنوب کشور دست به بغاوت و سرکشی می زد، بی درنگ به بهانۀ تبعید توسط حاکمان فاشیست در سرزمین های هموار و حاصلخیز آن دو ولایت اسکان داده می شد. در شش ایالت دیگر شمال افغانستان ( بلخ ، جوزجان ، سمنگان ، فاریاب و... ) نیز گروه های بزرگی از قوم پشتون به تدریج مستقر شده اند و نواحی آباد و حاصلخیز آن ولایات را در دست گرفته اند. در نواحی مرکزی افغانستان موسوم به هزاره جات نیز ولایت سرسبز ارزگان بطور کامل و بخش هایي از زابل و قسمت کمی از هلمند که موطن آبایی هزاره ها بوده است، اینک 113 سال است که در سیطره و اشغال قوم پشتون قرار دارد. در نواحی غرب افغانستان ( هرات ، فراه و نیمروز) که موطن آبایی فارسی زبانان بوده است، اینک تنها در متن شهر هرات اکثریت جمعیت را فارسی زبانان تشکیل می دهند؛ اما در نواحی اطراف شهر و سراسر ولایت اکثریت با پشتوزبانان است. هاکذا در کابل، پروان، میدان، غزنی و تعداد دیگر از ولایات.
در حالی که ساکنان اصلی و بومی آن سرزمین ها یعنی فارسی زبانان و ترک تباران به دلیل فقر و ناداری، تبعیض و ستم و لشکرکشی های حاکمان پشتون، گروه گروه دست به مهاجرت می زدند؛ حکومت های فاشیستی افغانستان، هم تباران پشتون خود را بطور منظم جایگزین آنان می کردند.
حال باید از شما پرسید که اینگونه اعمال ضدبشری، توسعه طلبی قومی و نابرابری نژادی نام دارد یا عدالت و انسانیت ؟ بیرون راندن دیگر اقوام از خانه و سرزمین آبایی شان و جایگزین کردن قوم حاکم و زورمدار به جای آنها، توسعه طلبی قومی شمرده می شود و یا عدالت اجتماعی و برابری قومی ؟
ب : اما در خصوص توسعه طلبی پشتون ها در مناطق متعلق به هزاره ها و نسل کشی بی رحمانۀ این مردم توسط حاکمان پشتون، این واقعیتی نیست که ما یا دیگر هزاره ها ادعا کرده باشیم؛ بلکه اسناد دست اول و رسمی حکومتی و نوشته های محققان و مورخان غیرهزاره، منبع اصلی این حقایق تلخ است.
منبع شماره یک در این خصوص، کتابیست که بنا به دستور و سفارش خود امیرعبدالرحمان و بر اساس اسناد و آرشیف رسمی حکومت و توسط کاتب رسمی دربار امیر یعنی ملافیض محمدکاتب در سه جلد قطور نوشته شده است و" سراج التواریخ " نام دارد. در همین اثر رسمی و حکومتی است که از نسل کشی و قتل عام 62% از مردم هزاره، به بردگی گرفته شدن زنان و کودکان این مردم، اسارت 8000 زن و دختر هزاره در زندان های کابل، صدور فتوای تکفیر و مهدورالدم بودن هزاره ها و غصب سرزمین های آباد آنان توسط قبایل پشتون سخن گفته شده است.
منبع شماره دوم هم کتاب " تاج التواریخ " است که توسط شخص امیرعبدالرحمان انشاء و بوسیله منشی مخصوص وی بنام منشی سلطان محمد به تحریر در آمده است و در بردارندۀ خاطرات، دیدگاه ها و زندگی نامۀ آن امیر بی رحم می باشد. در همین کتاب است که امیر مذکور، درانی های قندهار را مورد سرزنش قرار می دهد که چرا در قتل عام طایفه شریر هزاره و اشغال سرزمین های آنان از خود سستی نشان داده اند.
منبع سوم کتاب " بحرالفواید" یا کلیات ریاضی می باشد که توسط یک پشتون هراتی بنام محمدیوسف ریاضی هروی نوشته شده است . در همین کتاب وی از استقرار چهارهزار خانوار درانی در سرزمین های غصب شدۀ هزاره ها در ارزگان خبرمی دهد.
منبع چهارم این سخن، تحقیقات و مطالعات پژوهشگران خارجی مانند بیکن، هارلان، شرمن، دارلینگ، آستیموف، میتلند، تیمورخانف، سیدمهدی فرّخ و نیز اسناد رسمی دولت های دخیل در قضایای افغانستان مانند روسیه و انگلیس می باشد.
بر اساس مدارک و منابع فوق، توسعه طلبی پشتون ها نسبت به هزاره ها و کشتارهای منظم و به بردگی گرفتن این مردم صرفا ًبه دلایل نژادی و مذهبی، نه ادعای خود هزاره ها؛ بلکه ادعای اسناد دست اول حکومت های افغانستان و محققان غیرهزاره ( اعم از داخلی و خارجی ) بوده است.
3ـ شما مدعی هستید که آن توسعه طلبی ها، قتل عام ها و اشغالگری ها توسط سلطان و حاکمی صورت گرفته که برحسب اتفاق و تصادف پشتون تبار بوده است و این ارتباطی باکلیت قوم پشتون ندارد.
حال ما از شما چند سؤال می پرسیم : آن چهارهزار خانوار درانی و چندین هزار خانوار دیگر از قبایل پشتون که اینک 113 سال است در سرزمین های اشغال شده هزاره ها زندگی می کنند، آیا آنها هم برحسب تصادف پشتون بوده اند ؟ آیا آن هشتاد هزار جنگجوی ایلجاری و داوطلب از قبایل پشتون که در کنار سی هزار نیروی حکومتی در جهاد مقدس ! علیه هزاره های کافر شرکت کرده بودند، آنها هم همگی برحسب تصادف پشتون بودند ؟ نادرخان که به وزارت معارف افغانستان دستور داد تا از ورود فرزندان قوم هزاره به رشته های حقوق و حربی جلوگیری کنند، او هم تصادفاً پشتون شده بود ؟ حفیظ الله امین که به پشتون های وردک سلاح و پول فرستاد و پیغام داد که به هزاره ها یورش ببرید و فقط سرهای شان از ما و مال، ناموس و زمین شان از شما، آیا او هم برحسب اتفاق پشتون بود؟ مولوی یونس خالص رهبر حزب اسلامی که بارها اعلام کرده بود : زن ها، هزاره ها و هندوها در افغانستان حق رأی ندارند، او هم اتفاقا ًپشتون بود ؟ ملاعبدالمنان نیازی سخنگوی رسمی طالبان که در مسجد عمومی مزار شریف اعلام نمود : هزاره ها یا باید مسلمان شوند و يا جزیه بدهند، آیا او هم تصادفاً پشتون بود ؟ لشکریان صد در صد پشتون تبار طالبان که نسل کشی های مزارشریف و یکاولنگ را بوجود آوردند، آنها هم اتفاقاً پشتون بودند ؟
اگر همۀ موارد و نمونه های فوق، تصادف و اتفاق باشد، پس نکند همۀ پشتون ها تصادفاً پشتون شده باشند !
هرگاه به پاسخ پرسش های یادشده دقت نمایید، متوجه خواهید شد که فاشیزم تباری در افغانستان یک جریان دوامدار و ریشه دار بوده است نه یک تصادف و اتفاق.
4ـ شما به رویدادهای جنگ داخلی دهۀ نود میلادی ( هفتاد خورشیدی ) و کارنامۀ حزب وحدت در آن جنگ ها نیز اشاره کرده اید. در خصوص موضوع یادشده چند نکته را قابل یادآوری می دانیم :
الف : حزب وحدت یک تنظیم سیاسی ـ نظامی بود که به هیچوجه و بر اساس هیچ معیار و منطقی نمی تواند و نمی توانست نماینده و ممّثل مردم هزاره باشد و هیچ فرد هزاره حزب وحدت را بحیث زمامدار و وکیل خود انتخاب نکرده بود؛ چنانکه پشتون ها هم حزب اسلامی و اتحاد اسلامی استاد سیاف را نماینده خود انتخاب نکرده بودند.
ب : درطول یک دهه جنگ داخلی میان احزاب متخاصم، هفت تنظیم جنگ سالار متعلق به قوم پشتون ( شش حزب جهادی پیشاورنشین بعلاوۀ طالبان ) در آن خونریزی ها و خصومت های حزبی ـ تباری اشتراک داشتند. در مقابل، سه تنظیم متعلق به دیگر ملیّت ها ( جمعیت اسلامی، جنبش شمال و حزب وحدت ) نیز در آن رقابت ها و خونریزی های بی دلیل و بی حاصل سهم داشتند. حالا اگر هموطنان پشتون تبار ما مسئول و پاسخگوی اعمال، جنایات و ناانسانی های آن هفت تنظیم جنگ سالار هستند، ما هزاره ها هم پاسخگوی عملکردها و جنایت های تفنگ سالاران حزب وحدت هستیم. و اگر شما هموطنان عزیز ما کارنامۀ تنظیم های جنگ سالار و قدرت طلب پشتون را جدا از کارنامۀ قوم پشتون و تودۀ مردم می دانید، در مورد قوم هزاره و حزب وحدت نیز داستان از همین قرار است و اعمال و رفتار یک سازمان کوچک سیاسی و نظامی، ارتباطی با تودۀ مردم و کلیت قوم هزاره ندارد.
ج : حزب وحدت در طول 28 ماه حضور خود در کابل صرفاً مصروف دفاع از منطقه هزاره نشین غرب کابل بود و دفاع از حریم خانه و منطقه سکونت، حق طبیعی و بدیهی هر انسان است. حزب یادشده در آن مدت نه به ناحیه پشتون نشین پغمان یورش برد و نه به منطقه تاجیک نشین شرق کابل؛ بلکه برعکس، این نیروهای جنوبی استاد سیاف و نیروهای شمالی آمر مسعود بودند که خانه و محل سکونت هزاره ها را در محاصره گرفته و مانند امیرعبدالرحمن خواهان تسلیم بی قید و شرط هزاره ها و سپس ساختن کله مناره ها و به بردگی گرفتن زنان و کودکان این مردم بودند. در چنان شرایطی حزب وحدت جز دفاع از هویت و موجودیت خود و مردم هزاره، هیچ گزینه دیگری پیش رو نداشت.
د : بسیاری از همفکران و هم تباران شما پیوسته این ادعاها را مطرح و تبلیغ کرده اند که نیروهای حزب وحدت ( هزاره ها ) دردشت " لیلی " مزارشریف، در کتل " شیبر" بامیان و در غرب کابل دست به کشتار جمعی نیروهای پشتون ( طالبان و حزب اتحاد ) زده اند و این را دلیلی بر جنایات جنگی و احساسات فاشیستی هزاره ها قلمداد می کنند.
در پاسخ به این هموطنان گرامی به زبان بسار ساده می گوییم : کشتارهای ادعاشده برفرض هم که صحت داشته باشد، در قندهار و پکتیا و ننگرهار و دیگر مناطق پشتون نشین هیچگاه و هرگز اتفاق نیفتاده است؛ بلکه در مناطق سکونت هزاره ها و زیست بوم فعلی و جوار خانه و دیار آنان اتفاق افتاده است. با توجه به حقیقت یادشده، اینک ما از این هموطنان معترض می پرسیم : ما هزاره ها یا حزب وحدت کدام زمان از نیروهای جنوبی پشتون دعوت کرده بودیم که برای گرفتن غنیمت و برده و کنیز به مناطق هزاره ها هجوم بیاورند و در دشت لیلی و کتل شیبر کشته شوند؟ اگر کدام دعوتنامه ای را ما برای لشکر جرّار طالبان و وهابی های استاد سیاف فرستاده ایم و در آن گفته ایم که مهربانی کنید با پول و سلاح بن لادن و سعودی تشریف بیاورید و ما را قتل عام کنید و سرزمین های ما را اشغال نمایید؛ لطف کنید آن دعوتنامه را به ما و همۀ جهانیان نشان دهید تا سیه روی شود هر که در او غش باشد ! و اگر چنین دعوتنامه ای در میان نیست ـ که واقعاً هم نیست ـ آنوقت باز به زبان ساده به این هموطنان محترم می گوییم : تجاوز و تعرض نکنید تا کشته نشوید! به قصد غنیمت و غصب سرزمین از قندهار، پکتیا و ننگرهار به بامیان، مزارشریف و غرب کابل نیایید تا کشته نشوید ! هیچ ملتی در این کرۀ خاکی ( از جمله هزاره ها ) از لشکر خونریز و مهاجم با گل و شیرینی استقبال نمی کند؛ بلکه با گلوله و راکت و مشت آهنین استقبال می کند و دفاع از سرزمین، حریم خانه، ناموس، شرف و موجودیت حق هر انسان از جمله هزاره هاست و این مردم به وظیفه وجدانی و انسانی خود عمل کرده اند.
جالب است که این هموطنان ما همواره از دشت لیلی، کتل شیبر و غرب کابل مثال می زنند؛ اما هیچگاه از خود نمی پرسند که مناطق یادشده در شمال و مرکز افغانستان است یا در جنوب کشور؟ آیا آن کشتارها در مناطق هزاره ها اتفاق افتاده است یا در مناطق پشتون ها ؟ آیا ما مهاجم و هزاره ها مدافع بوده اند یابرعکس ؟
داستان این هموطنان ما مشابه داستان دزدی است که برای سرقت و چپاول به حریم خانۀ کسی تعرض می کند و در این هنگام سیم های خاردارخانۀ آن شخص، کت و شلوار سارق را پاره می کند و او فردا می آید و یخن صاحب خانه را می گیرد که من دیشب به قصد دزدی به منزلت آمدم و حالا خسارت کت و شلوارم را بده و چرا شما حقوق سارقان و متجاوزان را رعایت نمی کنید!
ح : شماتلاش کرده اید با مقایسه و یکسان پنداری میان رفتار حزب وحدت در دهۀ جنگ داخلی و کارنامۀ سیاه عبدالرحمن در یک قرن قبل، چنین نتیجه گیری نمایید که نه اعمال حزب وحدت مربوط به هزاره هاست و نه اعمال امیر مذکور مربوط به پشتون ها. اما توجه نفرموده اید که آن دو رویداد به هیچوجه قابل مقایسه نیستند. هزاره ها هیچگاه نمی توانند شریک جرم حزب وحدت به حساب آیند؛ اما پشتون ها به دلایل ذیل می توانند شریک جرایم و جنایات ضدبشری عبدالرحمن به حساب آیند :
یک : عبدالرحمن حداقل ده هزار خانوار پشتون را در سرزمین های اشغال شدۀ هزاره ها اسکان داد و اینک 113 سال است که آنان در همان خانه ها و زمین های غصب شده زندگی می کنند. اگر واقعاً پشتون ها، شریک جرم و حامی سرسخت امیر مذکور نبودند و با میل و رغبت در خونریزی ها و کشتارهای او شرکت نکرده بودند؛ چرا در آن سرزمین های غصب شدۀ هزاره ها ساکن شدند و آیا اینک پس از113سال حاضرند از اعمال ضد بشری هم تباران خود برائت جویند و سرزمین های اشغالی هزاره ها را به صاحبانشان مسترد کنند ؟ این ده هزارخانوار همگی از خویشاوندان امیر بودند یا از متن قوم شریف ! پشتون برخاسته بودند ؟
دو : عبدالرحمن حداقل یکصد هزار لشکر حکومتی و قبایلی پشتون تبار را برای سرکوب و قتل عام هزاره ها بسیج کرد و آنهمه نسل کشی، بی رحمی و ویرانگری توسط همین لشکریان اغلب داوطلب صورت گرفت . حالا جا دارد که پرسیده شود : آیا آن یکصد هزار نفر خونریز و بی رحم جملگی فرزندان و کاکازاده های عبدالرحمن بودند یا از متن قوم شریف پشتون برخاسته بودند؟ آن لشکریان و سرداران امیر که کودکان شیرخوار هزاره ها را به هوا پرتاب می کردند و سپس در هوا با شمشیر دونیم می ساختند و این یکی از سرگرمی های مورد علاقۀ آنان در هزاره جات بود، آیا آن سفاکان وحشی همه از خویشاوندان امیر بودند یا از قوم غیور و باشهامت پشتون ؟ آن دسته از صاحب منصبان عالی رتبه امیر که با حرمسرای بزرگی از زنان و دختران به اسارت گرفته شدۀ هزاره به اوطان خود بر گشتند و آن تیره بختان ِبه اسارت رفته و فاشیزم گزیده تا امروز هم مفقودالاثر هستند؛ آیا آن جانوران دوپا هم کاکازاده های امیر بودند یا از قوم شریف و انساندوست ! پشتون ؟ شما بر اساس کدام منطق و استدلال ، کیفر و مسئولیت اینهه جنایت، سفاکی، ناانسانی، کشتار، اشغالگری و تصفیه خونین نژادی را به گردن یک فرد می اندازید ؟
سه : عبدالرحمن از علمای درباری اهل سنت فتوای تکفیر و مهدورالدم بودن هزاره های شیعه مذهب را گرفت و سپس خود بعنوان امیرالمؤمنین ! علیه هزاره ها اعلام جهاد و جنگ مقدس مذهبی نمود. بدنبال این فتوا و اعلام جنگ مذهبی، بسیاری از توده ها و قبایل متعصب پشتون، آگاهانه و عامدانه به قصد کسب غنیمت و پاداش اخروی در جهاد مقدس ! علیه مردم بی پناه هزاره شرکت جستند و هرکدام برای رسیدن به مقام " غازی " و دست یافتن به بهشت جاوید، تعدادی زن و کودک اسیر و جنگ زدۀ هزاره را قربة الی الله از دم تیغ گذراندند. حالا این پیشوایان دینی و آن مجاهدان فی سبیل الله ! هم جملگی از اقوام امیر بودند یا از قوم غازی پرور و طالب پرور پشتون؟
چهار: چنانکه قبلاً هم اشاره کردیم، حزب وحدت و هزاره ها در دهۀ جنگ داخلی هیچگاه به مناطق پشتون ها و یا دیگر اقوام لشکر نکشیدند و از آنان نخواستند که تحت قیادت ما درآیید؛ بلکه تنها خواهان پی ریزی مکانیزمی مبتنی بر عدالت و برابری تمام اقوام بودند و تنها از موجودیت و حقوق انسانی خود دفاع می کردند؛ اما هم در دهۀ جنگ داخلی و هم در عصرعبدالرحمن این پشتون ها و امیران دیروز و امروز شان بودند و هستند که به مناطق دیگر اقوام لشکر کشی می کنند و می گویند ما باید امیر باشیم و شما اسیر. ما از مادر" ارباب" و بادار زاییده شده ایم و شما از مادر" برده " و زیردست . آیا قوم و ملتی که از ایده های توسعه طلبانه و ضدانسانی چنین اُمرا و زمامدارانی حمایت می کنند و جان نثارانه در رکاب آنان رزم و پیکار می نمایند، بر اساس کدام منطق و برهان در جنایات و جرایم آنها شریک نیستند؟ مردمی که پس از113 سال اگر اینک از آنها پرسیده شود که شما چطور در سرزمین های اشغال شدۀ دیگران زندگی می کنید، براحتی پاسخ می دهند که امیر مسلمین ( عبدالرحمن ) اینها را به ما داده است؛ آیا می شود گفت اینان در جرایم و جنایات آن امیر جلاد شریک نیستند؟
براساس دلایل یادشده و دیگر دلایل ذکر نشده، هموطنان پشتون تبارما هیچگاه نمی توانند تراژدی وحشتناک انسانی عصر عبدالرحمن را تنها به حساب آن امیر خون آشام واریز کنند و به همین سادگی تمام مسئولیت های مشترک یک قوم را به پای یک فرد دفن نمایند. مقایسۀ آن رویداد سیاه و خونبار با جنگ های داخلی دهۀ نود میلادی، جز خود فریبی و نعل وارونه زدن برای ردّگم کردن، چیز دیگری نیست و نمی تواند باشد.
5 ـ شما در نامه تان بر این نکته تأکید و تکیه کرده اید که قوم پشتون هم مورد ستم حکومت ها و سلاطین خودکامه قرار داشته و در جریان تهاجم اتحادشوروی، جنگ های داخلی و درگیری های فعلی آنان بیشترین آسیب ها را متحمل شده اند و اینگونه نیست که تنها هزاره ها در آتش استبداد حکام و رویدادهای ناگوار افغانستان سوخته باشند.
درپاسخ می گوییم : این سخن کاملاً درست است. هموطنان پشتون تبار ما نیز در آتش جور و جهل حاکمان هم تبار خود و نیز رویدادهای ناگوار افغانستان سوخته اند و اکنون نیز این مصایب ادامه دارد. استبداد و خودکامگی، آفت و آتشی است که وقتی بر سرزمین و یاجنگلی فرود آمد، تر و خشک نمی شناسد و همه رامی سوزاند. این سخن تان کاملاً درست؛ اما شما از نکات بسیار مهم و در عین حال ساده در این ارتباط غفلت کرده اید که لازم است توضیح داده شود :
قوم پشتون بعنوان اتباع و شهروندان یک کشور بیداد زده، تنها مظالم و بیدادگری های عمومی و فراگیر حاکمان خودکامه را - که جزء طبیعت و خصلت ذاتی آنان است - همراه با دیگر هموطنان خود تحمل کرده اند؛ اما هیچگاه و توسط هیچ حکومتی به دلیل تعلقات نژادی، مذهبی و زبانی، مورد ستم و تبعیض قرار نگرفته اند؛ در حالی که ما هزاره ها علاوه بر مظالم و ستم های عمومی که همراه با دیگر هموطنان خود تحمل کرده ایم، صرفاً به دلیل تعلقات قومی، مذهبی و لسانی نیز مورد ستم و تبعیض فراوان قرار گرفته ایم. اینک برای روشن شدن بیشتر موضوع، مقایسه ای می کنیم میان سرگذشت و سرنوشت پشتون ها و دیگر ملیّت های ساکن کشور و بویژه هزاره ها :
هیچ حاکم و حکومتی تا کنون پشتون ها را کافر و مهدورالدم اعلام نکرده و علیه آنهاجنگ و جهاد مقدس و عمومی به راه نینداخته است و هم چنین هیچ عالم دینی تا کنون پشتون های سنی مذهب را مرتد و کافر نخوانده و خواهان تغییر مذهب آنها نشده است؛ در حالی که همۀ این ستم ها و تبعیض های مذهبی در حق هزاره ها اعمال شده است. فتوای عالمان طراز اول اهل سنت دایر بر ارتداد هزاره ها و نیز حکم جهاد امیرالمؤمنین (عبدالرحمن ) علیه آنان در منابع دست اول حکومتی موجوداست.
هیچ حاکمی تاکنون سرزمین های پشتون ها را غصب و به اقوام دیگر واگذار نکرده؛ بلکه برعکس آنها را صاحب سرزمین های آباد و پررونق هم کرده است؛ در حالی که چنین بی رحمی و ستمی در حق هزاره ها در مقیاس وسیع اعمال شده و آنان عملاً به کوهستان های خشن و دشوارگذر مرکز افغانستان رانده و محصور شده اند.
هیچ حکومتی از پشتون ها بعنوان " طایفۀ شریر پشتون " یاد نکرده و خواهان نابودی کامل آنها از افغانستان نشده است؛ درحالی که در نامه های عبدالرحمن بارها از هزاره ها بعنوان "طایفۀ شریر هزاره " نام برده شده و خواهان نابودی کامل و برکندن ریشۀ آنان از افغانستان شده است.
هیچ حاکم و حکومتی تا کنون دست به قتل عام و نسل کشی قوم پشتون نزده و تلاش نکرده است تا حاکمیت قبیلوی خود را بازور برچه و نیزه بر آنان تحمیل کند؛ در حالی كه هزاره ها تنها در یک قتل عام که به قصد بسط حاکمیت قبیلوی پشتون صورت گرفت ، 62% جمعیت خود را از دست دادند و در آستانه هزارۀ سوم و قرن 21 نیز قتل عام های مزارشریف و یکاولنگ به قصد بسط امارت پشتونی و قبیلوی طالبان، اتفاق افتاد.
هم چنین هیچ حکومتی پشتون ها را وادار نکرده است که در مکاتب دری زبان و به لسان دری درس بخوانند و مکاتبات رسمی و اداری شان را به زبان دری بنویسند؛ اما چنین ستم و تبعیض لسانی در حق هزاره ها و دیگر ملیّت های غیرپشتون اعمال شده است که می توانید شرح آخرین نمونه و مورد آن را در عصر جمهوری شاهانه سردار داود در کتاب " افغانستان درپنج قرن اخیر" بخوانید.
هیچ نظام و دستگاهی از ورود پشتون ها به مقامات عالی حکومتی، دهلیزهای قدرت و مراکز تحصیلات عالی ممانعت نکرده است؛ اما تمام حکومت های افغانستان از سلطنت عبدالرحمانی تا امارت طالبانی، چنین تبعیضی را در حق هزاره ها و دیگر ملیّت ها و اقلیت های قومی اعمال کرده اند.
از همه مهمتر اینکه : پشتون تبار بودن و تعلق داشتن به این گروه قومی در افغانستان هیچگاه جرم و اهانت به حساب نمی آمده و در آن استخفاف و کهتری نهفته نبوده؛ بلکه برعکس، پشتون بودن فضیلت و افتخار بس بزرگی هم بوده است؛ اما هزاره بودن، ازبک بودن و پنجشیری سقوی بودن در کشور فاشیزم گزیدۀ ما جرم تلقی می شد و از آنها بوی استخفاف و کهتری به مشام می رسید.
و سرانجام هیچ حکومت، جریان، حزب و قومی در افغانستان، هویت، اصالت و قدامت قوم پشتون را مورد تردید، انکار و کتمان قرار نداده و آنها را بقایای فلان لشکر مهاجم و مردمان غیر بومی و شهروندان درجه دو به حساب نیاورده است؛ درحالی که این جفای تاریخی و کتمان هویتی، بویژه در حق هزاره ها در مقیاس وسیع اعمال شده است.
و سخن آخر اینکه هیچ فردی از اتباع افغانستان، هموطن و همکیش پشتون تبار خود را بعنوان برده و کنیز خریداری نکرده بدینوسیله و انسانیت و شرافت او را لگدمال نکرده است؛ اما هزاران زن و مرد هزاره در سوپرماکت انسان فروشی عبدالرحمن به فروش رفت . هموطنان شان آنها را بعنوان " شئی " و " حیوان " خریداری نمودند و حکومت وطن شان از این معامله مالیات گرفت .
بر بنیاد آنچه در فرازهای فوق اشاره رفت، سرگذشت و سرنوشت پشتون ها و دیگر گروه های قومی در پرتو تاریخ افغانستان به هیچوجه قابل مقایسه نیست. ستم ها و تبعیض های مبتنی برتبار، مذهب و زبان که بر دیگر ملیّت ها (از جمله هزاره ها ) اعمال گردیده، هیچکدام بر پشتون ها تطبیق نگردیده است.
6- شما مدعی شده اید که ما دست اندرکاران آرمان و خبرنامۀ انگلیسی، متولدان کشور ایران هستیم و اطلاعات درست از تاریخ افغانستان نداریم.
چنین سخن خنده داری اگر از سوی کدام فرد کم سواد و ناآگاه اظهار می شد، قابل اغماض بود؛ اما از زبان کسی که مدعی سی سال تجربۀ ژورنالیستی است، به هیچوجه قابل قبول و چشم پوشی نیست.
شما ژورنالیست باتجربه ! و محترم لابد می دانید که نه ما چندنفر انگشت شمار، بلکه بیش از دو ملیون تن از هموطنان ما به دلیل ستم و کشتار هم تباران خلقی و پرچمی شما ناگزیر به کشور ایران پناه آوردند و سه ملیون نفر دیگر به کشور پاکستان مهاجرت کردند. حال اگر آن پنج ملیون آواره همگی متولدان ایران و پاکستان و از واقعیت های کشورشان بدور هستند، ما نیز چنین هستیم. و اگر آنان صرفاً آوارگان جنگ و کشتارهای تره کی و امین بودند و باعلاقمندی، تحولات و سرنوشت کشورشان را دنبال می کردند، ما نیز چنین هستیم.
تـــعــدادی ازمــنــابــع و مـســتــنــدات مـتــن فــوق :
هرچند مطالب و مندرجات متن بالا از بدیهیات و مسلمات تاریخ خونبار و پرآشوب افغانستان است و کسانی که اندک آشنایی با گذشته و پیشینۀ این سرزمین داشته باشند، حقایق یادشده را بخوبی می دانند و نیازی به ذکر منبع و مأخذ یست؛ اما برای آنها که خیلی دیر باور هستند و یا با تاریخ سروکار ندارند، منابع و مستندات برخی از مطالب و مدعیات فوق را یادآور می شویم :
1- درخصوص تعداد قوای امیر و اشتراک داوطلبان قبایلی و کوچی درجنگ و جهادمقدس ! علیه هزاره ها ، منابع ذیل قابل اشاره است :
الف :« برای سرکوبی شورشیان هزاره نیروهای بسیار زیاد جمع آوری و تهیه شده بود که تقریباً40 عادی فوج پیاده نظام ، ده هزار سواره نظام کمکی با صدمیل توپ ، صدهزار پیاده و بیست هزار سوار مسلح و غیرنظامی کمکی بود. »
( کاتب ، فیض محمد ، سراج التواریخ ، ج3 ، صفحات 782 ،782 ،809 و812 )
ب : « در غزاي ملتي ، دفع و قتلِ اشرارِ هزاره موافق شرعِ شريفِ غرا بر هر نفري از مسلمانان لازم است...مقرر گرديدهاند كه قريب يك لگ پياده و بيستهزار سواره از مردم اُلوسات و قريب چهل پلتن و ده هزار سواره رساله و يكصد ضرب توپ با جبهخانههاي بسيار از فوجي نظامي شود؛ زيرا طغيانِ سختي را كه "جماعة كفار هزاره" نموده ، جزاي سخت و سزاي درست لازم است، تا كه در صفحه روزگار، جزا دادن آنها يادگار بماند. از پرتو وصول افگندن اين حكم اقدس بنا بر اشتهاري كه از راه تكفير مردم هزاره انتشار يافته بود مردان ايشان را تمام بكشت و زنان و دختران خردسال را به مردم افغان به نام برده و كنيز تقسيم كرد. »
( همان، صص 748 و ۷۴۱)
ج : سیدمهدی فرّخ نیز روایت ذیل را ارائه داده است :
« علاوه برقوای دولتی، متجاوز از چهل هزار نفر از افاغنه به عنوان جهاد به هزاره ها حمله نمودند. عدۀ قوای عبدالرحمان خان و افاغنه داوطلب را خود هزاره ها یکصدهزار نفرمی نویسند. بالاخره بواسطۀ اشتداد مرض وبا در داخل هزاره جات آنان مغلوب شدند و افاغنه نیز نهایت قساوت را به خرج دادند. 26نفر از سران مهم و میران هزاره را به کابل آورده اعدام کردند و عدۀ زیادی که خود هزاره ها تا بیست هزار نفر نوشته اند، از آنان را اسیر آورده در کابل سر بریدند و اگر اسیری در بین راه بواسطۀ خستگی قادر به حرکت نبود، افاغنه سرش را بریده نخی به دو گوشش کشیده و در کابل تحویل می نمودند و عده ای از زنان و دختران هزاره را به اسارت برده در سایر شهرها به کنیزی فروختند. »
( فرّخ ، سیدمهدی ، تاریخ سیاسی افغانستان ، صص 334- 337 )
د : ریاضی هروی نیز در خصوص پیوستن داوطلبانۀ کوچی ها به سپاهیان امیر برای سرکوب هزاره ها چنین می نویسد :
« کوچی های افغان با علاقۀ فراوان و انرژی زیاد در مبارزۀ جهاد مقدس اشتراک ورزیدند. آنان اعلامیۀ عبدالرحمان خان را شنیده گروه گروه به جنگ بر ضدهزاره ها می شتافتند. »
( ریاضی هروی ، محمدیوسف ، بحرالفواید یاکلیات ریاضی ، ص 258 )
2- درخصوص فتوای تکفیر هزاره ها توسط عالمان درباری اهل سنت و اعلام جهاد عمومی توسط امیر علیه آنان ، منابع ذیل قابل اشاره است :
الف : مولوی احمدخان یکی از عالمان درباری اهل سنت فتوایی را در سراسر افغانستان پخش کرد که در بخشی از آن چنین آمده است :
« سر كار اعلي در قلع و قمع بنياد اين بی دينان كه اثر از ايشان در آن محال و خلال جبال نماند و املاک ايشان در بين اقوام غلجايي و درانی تقسيم شود چنين سر رشته و تجويز فرمودند كه سپاه نصرت پناه نظامي و الوسي از هر سمت و جانب مملكت دولت خداداد آن چنان در خاک طايفه باغيه هزاره جات جمع شوند كه نفری از آن طايف گمراهان جان به سلامت نبرد.»
(کاتب ، پیشین ، ج3 ، قسمت اول ، ص 609)
ب : در اعلامیه و حکم جهاد عبدالرحمن از جمله چنین آمده است :
« کسانی که ضد من طغیان کرده اند، باید نابود شوند... سرهای آنها به من تعلق دارد و تمام اموال آنان و اطفال آنها را به شما بخشیدم . »
( کاتب ، همان ، صص 809- 812 )
درکتاب تاج التواریخ نیزچنین آمده است :
« ملاها هر روز بعد از ادای نماز در مساجد، در خطابه هایی که برای مردم می خواندند، مردم را علیه هزاره ها تحریک می کردند. »
(منشی سلطان محمد ، تاج التواریخ ، ص 384 )
3- درخصوص غصب سرزمین ها و املاک هزاره ها علاوه بر اشاراتی که در مستندات فوق وجود داشت ، منبع ذیل نیز قابل اشاره است :
عبدالرحمن در نامه ای که خطاب به درانی ها نوشته است، نیات واقعی خود را از اشغال هزاره جات به روشنی آشکار کرده است :
« شكايت سردار عبدالقدوس خان از جاي است كه مردم دراني صد هزار خانوار اند و پنج صد الی شش صد تن از راه ايليت و قومي در هزاره جات رفته باقي همه در خانه های خود نشسته اند و اگر چنان چه مردمی بودند و غيرت قومی داشتند از دو خانه يك نفر كمر نبرد به معاونت دولت مي بستند همانا پنجاه هزار مرد جرار مي شدند كه دمار از روز گار اشرار هزاره كشيده و جود ايشان را از مملكت افغانستان نيست و نابود مي كردند و از امر مكنون خاطر والا كه پيشنهاد ضمير منير دارد و مي خواهد كه اراضی و املاک هزاره را به مردم درانی بدهد؛ آگاه مي شدند زيرا كه دولت انگليس قدم تصرف پيش نهاده و جبل كوژک را شكافته و موضع چمن را كه خاک طايفه ی اچكزايی از مردم درانی است عمارت كرده محل اقامت قرار داده است كه اين تصرف و تصاحب دولت مذكوره سر زمين مردم اچكزايی را، باعث پايمالی مردم درانی است پس در وقتی از پای مالی مأمون و محفوظ خواهند گشت كه املاک هزاره را صاحب و قابض شوند و اكنون مردم درانی بر بستر غفلت خوابيده خير و شر و نفع و ضرر خود را نيک نمی دانند .»
( کاتب، پیشین ، ص 609 / فرهنگ ، میر محمد صدیق ، افغانستان در پنج قرن اخير ، ج1 ، ص611 )
کپي شده از سايت آرمان
( پاسخی به انتقادات و دیدگاه های یک ژورنالیست هموطن )
اشاره : جامعۀ هزارۀ ویکتوریا یکی از انجمن های فعال و پیشرو هزاره ها در کشور استرالیاست. ماهنامۀ آرمان به زبان فارسی و فصلنامۀ خبری به زبان انگلیسی از محصولات انجمن یادشده است. مدتی پیش"صاحب شکیب" گردانندۀ پروگرام دری رادیو اس.ب.اس استرالیا و یکی از ژورنالیست های پشتون تبار مقیم ملبورن طی یک نامۀ شدیداً انتقادآمیز، انجمن یادشده را تحت تأثیر انگیزه های قومی دانسته که به شکل غیرعادلانه، اقوام غیرهزاره را مورد حمله قرارمی دهد و حقایق مربوط به سایر اقوام کشور را مخدوش جلوه می دهد. آنچه در ذیل می خوانید، پاسخ نگارنده است به ادعاها و انتقادات این هموطن :
…………………………
هموطن گرامی و محترم جناب صاحب شکیب با تقدیم درود و ادب و آرزوی بهروزی برای شما.
در پاسخ به نامۀ ارسالی شما و انتقادات مطرح شده در آن، تذکر چند نکته و اشاره را خالی از فایده نمی دانیم:
1- مجموعۀ آنچه را شما در آن نامه مورد اشاره قرار داده اید، جز مشتی ادعای نامستند و فاقد مدرک و استدلال چیز دیگری نیست. شما صرفاً ادعاهایی را مطرح کرده اید؛ اما هیچ سند و دلیلی ارائه نکرده اید. سخنان تان چنان بی پایه و بی مایه است که اساساً ارزش نقد و ردّ را هم ندارد. مثلاً شما ما را متهم به پروپاگند علیه دیگر گروه های اتنیکی کرده اید؛ اما هیچ اشاره نفرموده اید که در کجا و در کدام شماره یا مقالۀ آرمان؟ هم چنین ادعا نموده اید که ما اعضای انجمن هزارۀ ویکتوریا، متولدان کشور ایران هستیم؛ اما هیچ اشاره نکرده اید که کدامیک از ما و بر اساس کدام سند و مدرک؟
شما مدعی سی سال تجربه ژورنالیستی هستید؛ اما معلومات و اطلاعات شما از حقایق تاریخی و واقعیت های موجود افغانستان چنان ضعیف و سخیف است که خواننده گمان می کند شما این سی سال را در پشت کوه قاف سپری کرده اید.
2ـ ادعا و شکوائیه اصلی تان در نامۀ یادشده اینست که شما هزاره ها، پشتون ها را به توسعه طلبی قومی و اعمال ستم نسبت به سایر اقوام کشور متهم می کنید.
البته ما به یاد نمی آوریم که چنین ادعایی را مطرح کرده باشیم؛ اما اینک که شما پای این بحث را به میان کشیده اید، در پاسخ می گوییم: توسعه طلبی قومی پشتون ها حقیقتی است از آفتاب هم روشنتر و اگر کسی حقیقت یادشده را منکر شود، گویا که روشنایی آفتاب را منکر شده است. بررسی تفصیلی این مطلب، نیازمند بازخوانی تاریخ خونبار مناسبات اجتماعی افغانستان است که از ظرفیت محدود این نبشته خارج می باشد؛ لذا صرفاً بعنوان نمونه و مثال، اشاراتی را معطوف به حقیقت یادشده مطرح می کنیم :
الف : بر اساس شواهد و حقایق انکارناپذیر تاریخی و بنابر مطالعات و نوشته های موّرخان و دیرین شناسان و ازجمله موّرخان پشتون تبار مانند کهزاد، غبار، کاکر، حبیبی، فرهنگ و اعظم سیستانی، خاستگاه و موطن اصلی و اولیۀ قوم پشتون، دامنۀ سلسله کوه سلیمان و نواحی جنوب افغانستان کنونی و شمال پاکستان فعلی بوده است. هیچ محقق و موّرخی ادعا نکرده است و نمی تواند ادعا کند که پشتون ها در گذشته ها در شمال هندوکش یا نواحی شمال شرق، غرب و مرکز افغانستان کنونی می زیسته اند.
باوجود چنان حقیقت مسلمی، امروزه در بسیاری از سرزمین های آباد و حاصلخیز ساحات یادشده قوم پشتون مستقراست. در شمال هندوکش در دو ولایت زرخیز بغلان و قندوز، اکنون اکثریت با پشتون هاست. هر قبیله و زی پشتون که در جنوب کشور دست به بغاوت و سرکشی می زد، بی درنگ به بهانۀ تبعید توسط حاکمان فاشیست در سرزمین های هموار و حاصلخیز آن دو ولایت اسکان داده می شد. در شش ایالت دیگر شمال افغانستان ( بلخ ، جوزجان ، سمنگان ، فاریاب و... ) نیز گروه های بزرگی از قوم پشتون به تدریج مستقر شده اند و نواحی آباد و حاصلخیز آن ولایات را در دست گرفته اند. در نواحی مرکزی افغانستان موسوم به هزاره جات نیز ولایت سرسبز ارزگان بطور کامل و بخش هایي از زابل و قسمت کمی از هلمند که موطن آبایی هزاره ها بوده است، اینک 113 سال است که در سیطره و اشغال قوم پشتون قرار دارد. در نواحی غرب افغانستان ( هرات ، فراه و نیمروز) که موطن آبایی فارسی زبانان بوده است، اینک تنها در متن شهر هرات اکثریت جمعیت را فارسی زبانان تشکیل می دهند؛ اما در نواحی اطراف شهر و سراسر ولایت اکثریت با پشتوزبانان است. هاکذا در کابل، پروان، میدان، غزنی و تعداد دیگر از ولایات.
در حالی که ساکنان اصلی و بومی آن سرزمین ها یعنی فارسی زبانان و ترک تباران به دلیل فقر و ناداری، تبعیض و ستم و لشکرکشی های حاکمان پشتون، گروه گروه دست به مهاجرت می زدند؛ حکومت های فاشیستی افغانستان، هم تباران پشتون خود را بطور منظم جایگزین آنان می کردند.
حال باید از شما پرسید که اینگونه اعمال ضدبشری، توسعه طلبی قومی و نابرابری نژادی نام دارد یا عدالت و انسانیت ؟ بیرون راندن دیگر اقوام از خانه و سرزمین آبایی شان و جایگزین کردن قوم حاکم و زورمدار به جای آنها، توسعه طلبی قومی شمرده می شود و یا عدالت اجتماعی و برابری قومی ؟
ب : اما در خصوص توسعه طلبی پشتون ها در مناطق متعلق به هزاره ها و نسل کشی بی رحمانۀ این مردم توسط حاکمان پشتون، این واقعیتی نیست که ما یا دیگر هزاره ها ادعا کرده باشیم؛ بلکه اسناد دست اول و رسمی حکومتی و نوشته های محققان و مورخان غیرهزاره، منبع اصلی این حقایق تلخ است.
منبع شماره یک در این خصوص، کتابیست که بنا به دستور و سفارش خود امیرعبدالرحمان و بر اساس اسناد و آرشیف رسمی حکومت و توسط کاتب رسمی دربار امیر یعنی ملافیض محمدکاتب در سه جلد قطور نوشته شده است و" سراج التواریخ " نام دارد. در همین اثر رسمی و حکومتی است که از نسل کشی و قتل عام 62% از مردم هزاره، به بردگی گرفته شدن زنان و کودکان این مردم، اسارت 8000 زن و دختر هزاره در زندان های کابل، صدور فتوای تکفیر و مهدورالدم بودن هزاره ها و غصب سرزمین های آباد آنان توسط قبایل پشتون سخن گفته شده است.
منبع شماره دوم هم کتاب " تاج التواریخ " است که توسط شخص امیرعبدالرحمان انشاء و بوسیله منشی مخصوص وی بنام منشی سلطان محمد به تحریر در آمده است و در بردارندۀ خاطرات، دیدگاه ها و زندگی نامۀ آن امیر بی رحم می باشد. در همین کتاب است که امیر مذکور، درانی های قندهار را مورد سرزنش قرار می دهد که چرا در قتل عام طایفه شریر هزاره و اشغال سرزمین های آنان از خود سستی نشان داده اند.
منبع سوم کتاب " بحرالفواید" یا کلیات ریاضی می باشد که توسط یک پشتون هراتی بنام محمدیوسف ریاضی هروی نوشته شده است . در همین کتاب وی از استقرار چهارهزار خانوار درانی در سرزمین های غصب شدۀ هزاره ها در ارزگان خبرمی دهد.
منبع چهارم این سخن، تحقیقات و مطالعات پژوهشگران خارجی مانند بیکن، هارلان، شرمن، دارلینگ، آستیموف، میتلند، تیمورخانف، سیدمهدی فرّخ و نیز اسناد رسمی دولت های دخیل در قضایای افغانستان مانند روسیه و انگلیس می باشد.
بر اساس مدارک و منابع فوق، توسعه طلبی پشتون ها نسبت به هزاره ها و کشتارهای منظم و به بردگی گرفتن این مردم صرفا ًبه دلایل نژادی و مذهبی، نه ادعای خود هزاره ها؛ بلکه ادعای اسناد دست اول حکومت های افغانستان و محققان غیرهزاره ( اعم از داخلی و خارجی ) بوده است.
3ـ شما مدعی هستید که آن توسعه طلبی ها، قتل عام ها و اشغالگری ها توسط سلطان و حاکمی صورت گرفته که برحسب اتفاق و تصادف پشتون تبار بوده است و این ارتباطی باکلیت قوم پشتون ندارد.
حال ما از شما چند سؤال می پرسیم : آن چهارهزار خانوار درانی و چندین هزار خانوار دیگر از قبایل پشتون که اینک 113 سال است در سرزمین های اشغال شده هزاره ها زندگی می کنند، آیا آنها هم برحسب تصادف پشتون بوده اند ؟ آیا آن هشتاد هزار جنگجوی ایلجاری و داوطلب از قبایل پشتون که در کنار سی هزار نیروی حکومتی در جهاد مقدس ! علیه هزاره های کافر شرکت کرده بودند، آنها هم همگی برحسب تصادف پشتون بودند ؟ نادرخان که به وزارت معارف افغانستان دستور داد تا از ورود فرزندان قوم هزاره به رشته های حقوق و حربی جلوگیری کنند، او هم تصادفاً پشتون شده بود ؟ حفیظ الله امین که به پشتون های وردک سلاح و پول فرستاد و پیغام داد که به هزاره ها یورش ببرید و فقط سرهای شان از ما و مال، ناموس و زمین شان از شما، آیا او هم برحسب اتفاق پشتون بود؟ مولوی یونس خالص رهبر حزب اسلامی که بارها اعلام کرده بود : زن ها، هزاره ها و هندوها در افغانستان حق رأی ندارند، او هم اتفاقا ًپشتون بود ؟ ملاعبدالمنان نیازی سخنگوی رسمی طالبان که در مسجد عمومی مزار شریف اعلام نمود : هزاره ها یا باید مسلمان شوند و يا جزیه بدهند، آیا او هم تصادفاً پشتون بود ؟ لشکریان صد در صد پشتون تبار طالبان که نسل کشی های مزارشریف و یکاولنگ را بوجود آوردند، آنها هم اتفاقاً پشتون بودند ؟
اگر همۀ موارد و نمونه های فوق، تصادف و اتفاق باشد، پس نکند همۀ پشتون ها تصادفاً پشتون شده باشند !
هرگاه به پاسخ پرسش های یادشده دقت نمایید، متوجه خواهید شد که فاشیزم تباری در افغانستان یک جریان دوامدار و ریشه دار بوده است نه یک تصادف و اتفاق.
4ـ شما به رویدادهای جنگ داخلی دهۀ نود میلادی ( هفتاد خورشیدی ) و کارنامۀ حزب وحدت در آن جنگ ها نیز اشاره کرده اید. در خصوص موضوع یادشده چند نکته را قابل یادآوری می دانیم :
الف : حزب وحدت یک تنظیم سیاسی ـ نظامی بود که به هیچوجه و بر اساس هیچ معیار و منطقی نمی تواند و نمی توانست نماینده و ممّثل مردم هزاره باشد و هیچ فرد هزاره حزب وحدت را بحیث زمامدار و وکیل خود انتخاب نکرده بود؛ چنانکه پشتون ها هم حزب اسلامی و اتحاد اسلامی استاد سیاف را نماینده خود انتخاب نکرده بودند.
ب : درطول یک دهه جنگ داخلی میان احزاب متخاصم، هفت تنظیم جنگ سالار متعلق به قوم پشتون ( شش حزب جهادی پیشاورنشین بعلاوۀ طالبان ) در آن خونریزی ها و خصومت های حزبی ـ تباری اشتراک داشتند. در مقابل، سه تنظیم متعلق به دیگر ملیّت ها ( جمعیت اسلامی، جنبش شمال و حزب وحدت ) نیز در آن رقابت ها و خونریزی های بی دلیل و بی حاصل سهم داشتند. حالا اگر هموطنان پشتون تبار ما مسئول و پاسخگوی اعمال، جنایات و ناانسانی های آن هفت تنظیم جنگ سالار هستند، ما هزاره ها هم پاسخگوی عملکردها و جنایت های تفنگ سالاران حزب وحدت هستیم. و اگر شما هموطنان عزیز ما کارنامۀ تنظیم های جنگ سالار و قدرت طلب پشتون را جدا از کارنامۀ قوم پشتون و تودۀ مردم می دانید، در مورد قوم هزاره و حزب وحدت نیز داستان از همین قرار است و اعمال و رفتار یک سازمان کوچک سیاسی و نظامی، ارتباطی با تودۀ مردم و کلیت قوم هزاره ندارد.
ج : حزب وحدت در طول 28 ماه حضور خود در کابل صرفاً مصروف دفاع از منطقه هزاره نشین غرب کابل بود و دفاع از حریم خانه و منطقه سکونت، حق طبیعی و بدیهی هر انسان است. حزب یادشده در آن مدت نه به ناحیه پشتون نشین پغمان یورش برد و نه به منطقه تاجیک نشین شرق کابل؛ بلکه برعکس، این نیروهای جنوبی استاد سیاف و نیروهای شمالی آمر مسعود بودند که خانه و محل سکونت هزاره ها را در محاصره گرفته و مانند امیرعبدالرحمن خواهان تسلیم بی قید و شرط هزاره ها و سپس ساختن کله مناره ها و به بردگی گرفتن زنان و کودکان این مردم بودند. در چنان شرایطی حزب وحدت جز دفاع از هویت و موجودیت خود و مردم هزاره، هیچ گزینه دیگری پیش رو نداشت.
د : بسیاری از همفکران و هم تباران شما پیوسته این ادعاها را مطرح و تبلیغ کرده اند که نیروهای حزب وحدت ( هزاره ها ) دردشت " لیلی " مزارشریف، در کتل " شیبر" بامیان و در غرب کابل دست به کشتار جمعی نیروهای پشتون ( طالبان و حزب اتحاد ) زده اند و این را دلیلی بر جنایات جنگی و احساسات فاشیستی هزاره ها قلمداد می کنند.
در پاسخ به این هموطنان گرامی به زبان بسار ساده می گوییم : کشتارهای ادعاشده برفرض هم که صحت داشته باشد، در قندهار و پکتیا و ننگرهار و دیگر مناطق پشتون نشین هیچگاه و هرگز اتفاق نیفتاده است؛ بلکه در مناطق سکونت هزاره ها و زیست بوم فعلی و جوار خانه و دیار آنان اتفاق افتاده است. با توجه به حقیقت یادشده، اینک ما از این هموطنان معترض می پرسیم : ما هزاره ها یا حزب وحدت کدام زمان از نیروهای جنوبی پشتون دعوت کرده بودیم که برای گرفتن غنیمت و برده و کنیز به مناطق هزاره ها هجوم بیاورند و در دشت لیلی و کتل شیبر کشته شوند؟ اگر کدام دعوتنامه ای را ما برای لشکر جرّار طالبان و وهابی های استاد سیاف فرستاده ایم و در آن گفته ایم که مهربانی کنید با پول و سلاح بن لادن و سعودی تشریف بیاورید و ما را قتل عام کنید و سرزمین های ما را اشغال نمایید؛ لطف کنید آن دعوتنامه را به ما و همۀ جهانیان نشان دهید تا سیه روی شود هر که در او غش باشد ! و اگر چنین دعوتنامه ای در میان نیست ـ که واقعاً هم نیست ـ آنوقت باز به زبان ساده به این هموطنان محترم می گوییم : تجاوز و تعرض نکنید تا کشته نشوید! به قصد غنیمت و غصب سرزمین از قندهار، پکتیا و ننگرهار به بامیان، مزارشریف و غرب کابل نیایید تا کشته نشوید ! هیچ ملتی در این کرۀ خاکی ( از جمله هزاره ها ) از لشکر خونریز و مهاجم با گل و شیرینی استقبال نمی کند؛ بلکه با گلوله و راکت و مشت آهنین استقبال می کند و دفاع از سرزمین، حریم خانه، ناموس، شرف و موجودیت حق هر انسان از جمله هزاره هاست و این مردم به وظیفه وجدانی و انسانی خود عمل کرده اند.
جالب است که این هموطنان ما همواره از دشت لیلی، کتل شیبر و غرب کابل مثال می زنند؛ اما هیچگاه از خود نمی پرسند که مناطق یادشده در شمال و مرکز افغانستان است یا در جنوب کشور؟ آیا آن کشتارها در مناطق هزاره ها اتفاق افتاده است یا در مناطق پشتون ها ؟ آیا ما مهاجم و هزاره ها مدافع بوده اند یابرعکس ؟
داستان این هموطنان ما مشابه داستان دزدی است که برای سرقت و چپاول به حریم خانۀ کسی تعرض می کند و در این هنگام سیم های خاردارخانۀ آن شخص، کت و شلوار سارق را پاره می کند و او فردا می آید و یخن صاحب خانه را می گیرد که من دیشب به قصد دزدی به منزلت آمدم و حالا خسارت کت و شلوارم را بده و چرا شما حقوق سارقان و متجاوزان را رعایت نمی کنید!
ح : شماتلاش کرده اید با مقایسه و یکسان پنداری میان رفتار حزب وحدت در دهۀ جنگ داخلی و کارنامۀ سیاه عبدالرحمن در یک قرن قبل، چنین نتیجه گیری نمایید که نه اعمال حزب وحدت مربوط به هزاره هاست و نه اعمال امیر مذکور مربوط به پشتون ها. اما توجه نفرموده اید که آن دو رویداد به هیچوجه قابل مقایسه نیستند. هزاره ها هیچگاه نمی توانند شریک جرم حزب وحدت به حساب آیند؛ اما پشتون ها به دلایل ذیل می توانند شریک جرایم و جنایات ضدبشری عبدالرحمن به حساب آیند :
یک : عبدالرحمن حداقل ده هزار خانوار پشتون را در سرزمین های اشغال شدۀ هزاره ها اسکان داد و اینک 113 سال است که آنان در همان خانه ها و زمین های غصب شده زندگی می کنند. اگر واقعاً پشتون ها، شریک جرم و حامی سرسخت امیر مذکور نبودند و با میل و رغبت در خونریزی ها و کشتارهای او شرکت نکرده بودند؛ چرا در آن سرزمین های غصب شدۀ هزاره ها ساکن شدند و آیا اینک پس از113سال حاضرند از اعمال ضد بشری هم تباران خود برائت جویند و سرزمین های اشغالی هزاره ها را به صاحبانشان مسترد کنند ؟ این ده هزارخانوار همگی از خویشاوندان امیر بودند یا از متن قوم شریف ! پشتون برخاسته بودند ؟
دو : عبدالرحمن حداقل یکصد هزار لشکر حکومتی و قبایلی پشتون تبار را برای سرکوب و قتل عام هزاره ها بسیج کرد و آنهمه نسل کشی، بی رحمی و ویرانگری توسط همین لشکریان اغلب داوطلب صورت گرفت . حالا جا دارد که پرسیده شود : آیا آن یکصد هزار نفر خونریز و بی رحم جملگی فرزندان و کاکازاده های عبدالرحمن بودند یا از متن قوم شریف پشتون برخاسته بودند؟ آن لشکریان و سرداران امیر که کودکان شیرخوار هزاره ها را به هوا پرتاب می کردند و سپس در هوا با شمشیر دونیم می ساختند و این یکی از سرگرمی های مورد علاقۀ آنان در هزاره جات بود، آیا آن سفاکان وحشی همه از خویشاوندان امیر بودند یا از قوم غیور و باشهامت پشتون ؟ آن دسته از صاحب منصبان عالی رتبه امیر که با حرمسرای بزرگی از زنان و دختران به اسارت گرفته شدۀ هزاره به اوطان خود بر گشتند و آن تیره بختان ِبه اسارت رفته و فاشیزم گزیده تا امروز هم مفقودالاثر هستند؛ آیا آن جانوران دوپا هم کاکازاده های امیر بودند یا از قوم شریف و انساندوست ! پشتون ؟ شما بر اساس کدام منطق و استدلال ، کیفر و مسئولیت اینهه جنایت، سفاکی، ناانسانی، کشتار، اشغالگری و تصفیه خونین نژادی را به گردن یک فرد می اندازید ؟
سه : عبدالرحمن از علمای درباری اهل سنت فتوای تکفیر و مهدورالدم بودن هزاره های شیعه مذهب را گرفت و سپس خود بعنوان امیرالمؤمنین ! علیه هزاره ها اعلام جهاد و جنگ مقدس مذهبی نمود. بدنبال این فتوا و اعلام جنگ مذهبی، بسیاری از توده ها و قبایل متعصب پشتون، آگاهانه و عامدانه به قصد کسب غنیمت و پاداش اخروی در جهاد مقدس ! علیه مردم بی پناه هزاره شرکت جستند و هرکدام برای رسیدن به مقام " غازی " و دست یافتن به بهشت جاوید، تعدادی زن و کودک اسیر و جنگ زدۀ هزاره را قربة الی الله از دم تیغ گذراندند. حالا این پیشوایان دینی و آن مجاهدان فی سبیل الله ! هم جملگی از اقوام امیر بودند یا از قوم غازی پرور و طالب پرور پشتون؟
چهار: چنانکه قبلاً هم اشاره کردیم، حزب وحدت و هزاره ها در دهۀ جنگ داخلی هیچگاه به مناطق پشتون ها و یا دیگر اقوام لشکر نکشیدند و از آنان نخواستند که تحت قیادت ما درآیید؛ بلکه تنها خواهان پی ریزی مکانیزمی مبتنی بر عدالت و برابری تمام اقوام بودند و تنها از موجودیت و حقوق انسانی خود دفاع می کردند؛ اما هم در دهۀ جنگ داخلی و هم در عصرعبدالرحمن این پشتون ها و امیران دیروز و امروز شان بودند و هستند که به مناطق دیگر اقوام لشکر کشی می کنند و می گویند ما باید امیر باشیم و شما اسیر. ما از مادر" ارباب" و بادار زاییده شده ایم و شما از مادر" برده " و زیردست . آیا قوم و ملتی که از ایده های توسعه طلبانه و ضدانسانی چنین اُمرا و زمامدارانی حمایت می کنند و جان نثارانه در رکاب آنان رزم و پیکار می نمایند، بر اساس کدام منطق و برهان در جنایات و جرایم آنها شریک نیستند؟ مردمی که پس از113 سال اگر اینک از آنها پرسیده شود که شما چطور در سرزمین های اشغال شدۀ دیگران زندگی می کنید، براحتی پاسخ می دهند که امیر مسلمین ( عبدالرحمن ) اینها را به ما داده است؛ آیا می شود گفت اینان در جرایم و جنایات آن امیر جلاد شریک نیستند؟
براساس دلایل یادشده و دیگر دلایل ذکر نشده، هموطنان پشتون تبارما هیچگاه نمی توانند تراژدی وحشتناک انسانی عصر عبدالرحمن را تنها به حساب آن امیر خون آشام واریز کنند و به همین سادگی تمام مسئولیت های مشترک یک قوم را به پای یک فرد دفن نمایند. مقایسۀ آن رویداد سیاه و خونبار با جنگ های داخلی دهۀ نود میلادی، جز خود فریبی و نعل وارونه زدن برای ردّگم کردن، چیز دیگری نیست و نمی تواند باشد.
5 ـ شما در نامه تان بر این نکته تأکید و تکیه کرده اید که قوم پشتون هم مورد ستم حکومت ها و سلاطین خودکامه قرار داشته و در جریان تهاجم اتحادشوروی، جنگ های داخلی و درگیری های فعلی آنان بیشترین آسیب ها را متحمل شده اند و اینگونه نیست که تنها هزاره ها در آتش استبداد حکام و رویدادهای ناگوار افغانستان سوخته باشند.
درپاسخ می گوییم : این سخن کاملاً درست است. هموطنان پشتون تبار ما نیز در آتش جور و جهل حاکمان هم تبار خود و نیز رویدادهای ناگوار افغانستان سوخته اند و اکنون نیز این مصایب ادامه دارد. استبداد و خودکامگی، آفت و آتشی است که وقتی بر سرزمین و یاجنگلی فرود آمد، تر و خشک نمی شناسد و همه رامی سوزاند. این سخن تان کاملاً درست؛ اما شما از نکات بسیار مهم و در عین حال ساده در این ارتباط غفلت کرده اید که لازم است توضیح داده شود :
قوم پشتون بعنوان اتباع و شهروندان یک کشور بیداد زده، تنها مظالم و بیدادگری های عمومی و فراگیر حاکمان خودکامه را - که جزء طبیعت و خصلت ذاتی آنان است - همراه با دیگر هموطنان خود تحمل کرده اند؛ اما هیچگاه و توسط هیچ حکومتی به دلیل تعلقات نژادی، مذهبی و زبانی، مورد ستم و تبعیض قرار نگرفته اند؛ در حالی که ما هزاره ها علاوه بر مظالم و ستم های عمومی که همراه با دیگر هموطنان خود تحمل کرده ایم، صرفاً به دلیل تعلقات قومی، مذهبی و لسانی نیز مورد ستم و تبعیض فراوان قرار گرفته ایم. اینک برای روشن شدن بیشتر موضوع، مقایسه ای می کنیم میان سرگذشت و سرنوشت پشتون ها و دیگر ملیّت های ساکن کشور و بویژه هزاره ها :
هیچ حاکم و حکومتی تا کنون پشتون ها را کافر و مهدورالدم اعلام نکرده و علیه آنهاجنگ و جهاد مقدس و عمومی به راه نینداخته است و هم چنین هیچ عالم دینی تا کنون پشتون های سنی مذهب را مرتد و کافر نخوانده و خواهان تغییر مذهب آنها نشده است؛ در حالی که همۀ این ستم ها و تبعیض های مذهبی در حق هزاره ها اعمال شده است. فتوای عالمان طراز اول اهل سنت دایر بر ارتداد هزاره ها و نیز حکم جهاد امیرالمؤمنین (عبدالرحمن ) علیه آنان در منابع دست اول حکومتی موجوداست.
هیچ حاکمی تاکنون سرزمین های پشتون ها را غصب و به اقوام دیگر واگذار نکرده؛ بلکه برعکس آنها را صاحب سرزمین های آباد و پررونق هم کرده است؛ در حالی که چنین بی رحمی و ستمی در حق هزاره ها در مقیاس وسیع اعمال شده و آنان عملاً به کوهستان های خشن و دشوارگذر مرکز افغانستان رانده و محصور شده اند.
هیچ حکومتی از پشتون ها بعنوان " طایفۀ شریر پشتون " یاد نکرده و خواهان نابودی کامل آنها از افغانستان نشده است؛ درحالی که در نامه های عبدالرحمن بارها از هزاره ها بعنوان "طایفۀ شریر هزاره " نام برده شده و خواهان نابودی کامل و برکندن ریشۀ آنان از افغانستان شده است.
هیچ حاکم و حکومتی تا کنون دست به قتل عام و نسل کشی قوم پشتون نزده و تلاش نکرده است تا حاکمیت قبیلوی خود را بازور برچه و نیزه بر آنان تحمیل کند؛ در حالی كه هزاره ها تنها در یک قتل عام که به قصد بسط حاکمیت قبیلوی پشتون صورت گرفت ، 62% جمعیت خود را از دست دادند و در آستانه هزارۀ سوم و قرن 21 نیز قتل عام های مزارشریف و یکاولنگ به قصد بسط امارت پشتونی و قبیلوی طالبان، اتفاق افتاد.
هم چنین هیچ حکومتی پشتون ها را وادار نکرده است که در مکاتب دری زبان و به لسان دری درس بخوانند و مکاتبات رسمی و اداری شان را به زبان دری بنویسند؛ اما چنین ستم و تبعیض لسانی در حق هزاره ها و دیگر ملیّت های غیرپشتون اعمال شده است که می توانید شرح آخرین نمونه و مورد آن را در عصر جمهوری شاهانه سردار داود در کتاب " افغانستان درپنج قرن اخیر" بخوانید.
هیچ نظام و دستگاهی از ورود پشتون ها به مقامات عالی حکومتی، دهلیزهای قدرت و مراکز تحصیلات عالی ممانعت نکرده است؛ اما تمام حکومت های افغانستان از سلطنت عبدالرحمانی تا امارت طالبانی، چنین تبعیضی را در حق هزاره ها و دیگر ملیّت ها و اقلیت های قومی اعمال کرده اند.
از همه مهمتر اینکه : پشتون تبار بودن و تعلق داشتن به این گروه قومی در افغانستان هیچگاه جرم و اهانت به حساب نمی آمده و در آن استخفاف و کهتری نهفته نبوده؛ بلکه برعکس، پشتون بودن فضیلت و افتخار بس بزرگی هم بوده است؛ اما هزاره بودن، ازبک بودن و پنجشیری سقوی بودن در کشور فاشیزم گزیدۀ ما جرم تلقی می شد و از آنها بوی استخفاف و کهتری به مشام می رسید.
و سرانجام هیچ حکومت، جریان، حزب و قومی در افغانستان، هویت، اصالت و قدامت قوم پشتون را مورد تردید، انکار و کتمان قرار نداده و آنها را بقایای فلان لشکر مهاجم و مردمان غیر بومی و شهروندان درجه دو به حساب نیاورده است؛ درحالی که این جفای تاریخی و کتمان هویتی، بویژه در حق هزاره ها در مقیاس وسیع اعمال شده است.
و سخن آخر اینکه هیچ فردی از اتباع افغانستان، هموطن و همکیش پشتون تبار خود را بعنوان برده و کنیز خریداری نکرده بدینوسیله و انسانیت و شرافت او را لگدمال نکرده است؛ اما هزاران زن و مرد هزاره در سوپرماکت انسان فروشی عبدالرحمن به فروش رفت . هموطنان شان آنها را بعنوان " شئی " و " حیوان " خریداری نمودند و حکومت وطن شان از این معامله مالیات گرفت .
بر بنیاد آنچه در فرازهای فوق اشاره رفت، سرگذشت و سرنوشت پشتون ها و دیگر گروه های قومی در پرتو تاریخ افغانستان به هیچوجه قابل مقایسه نیست. ستم ها و تبعیض های مبتنی برتبار، مذهب و زبان که بر دیگر ملیّت ها (از جمله هزاره ها ) اعمال گردیده، هیچکدام بر پشتون ها تطبیق نگردیده است.
6- شما مدعی شده اید که ما دست اندرکاران آرمان و خبرنامۀ انگلیسی، متولدان کشور ایران هستیم و اطلاعات درست از تاریخ افغانستان نداریم.
چنین سخن خنده داری اگر از سوی کدام فرد کم سواد و ناآگاه اظهار می شد، قابل اغماض بود؛ اما از زبان کسی که مدعی سی سال تجربۀ ژورنالیستی است، به هیچوجه قابل قبول و چشم پوشی نیست.
شما ژورنالیست باتجربه ! و محترم لابد می دانید که نه ما چندنفر انگشت شمار، بلکه بیش از دو ملیون تن از هموطنان ما به دلیل ستم و کشتار هم تباران خلقی و پرچمی شما ناگزیر به کشور ایران پناه آوردند و سه ملیون نفر دیگر به کشور پاکستان مهاجرت کردند. حال اگر آن پنج ملیون آواره همگی متولدان ایران و پاکستان و از واقعیت های کشورشان بدور هستند، ما نیز چنین هستیم. و اگر آنان صرفاً آوارگان جنگ و کشتارهای تره کی و امین بودند و باعلاقمندی، تحولات و سرنوشت کشورشان را دنبال می کردند، ما نیز چنین هستیم.
تـــعــدادی ازمــنــابــع و مـســتــنــدات مـتــن فــوق :
هرچند مطالب و مندرجات متن بالا از بدیهیات و مسلمات تاریخ خونبار و پرآشوب افغانستان است و کسانی که اندک آشنایی با گذشته و پیشینۀ این سرزمین داشته باشند، حقایق یادشده را بخوبی می دانند و نیازی به ذکر منبع و مأخذ یست؛ اما برای آنها که خیلی دیر باور هستند و یا با تاریخ سروکار ندارند، منابع و مستندات برخی از مطالب و مدعیات فوق را یادآور می شویم :
1- درخصوص تعداد قوای امیر و اشتراک داوطلبان قبایلی و کوچی درجنگ و جهادمقدس ! علیه هزاره ها ، منابع ذیل قابل اشاره است :
الف :« برای سرکوبی شورشیان هزاره نیروهای بسیار زیاد جمع آوری و تهیه شده بود که تقریباً40 عادی فوج پیاده نظام ، ده هزار سواره نظام کمکی با صدمیل توپ ، صدهزار پیاده و بیست هزار سوار مسلح و غیرنظامی کمکی بود. »
( کاتب ، فیض محمد ، سراج التواریخ ، ج3 ، صفحات 782 ،782 ،809 و812 )
ب : « در غزاي ملتي ، دفع و قتلِ اشرارِ هزاره موافق شرعِ شريفِ غرا بر هر نفري از مسلمانان لازم است...مقرر گرديدهاند كه قريب يك لگ پياده و بيستهزار سواره از مردم اُلوسات و قريب چهل پلتن و ده هزار سواره رساله و يكصد ضرب توپ با جبهخانههاي بسيار از فوجي نظامي شود؛ زيرا طغيانِ سختي را كه "جماعة كفار هزاره" نموده ، جزاي سخت و سزاي درست لازم است، تا كه در صفحه روزگار، جزا دادن آنها يادگار بماند. از پرتو وصول افگندن اين حكم اقدس بنا بر اشتهاري كه از راه تكفير مردم هزاره انتشار يافته بود مردان ايشان را تمام بكشت و زنان و دختران خردسال را به مردم افغان به نام برده و كنيز تقسيم كرد. »
( همان، صص 748 و ۷۴۱)
ج : سیدمهدی فرّخ نیز روایت ذیل را ارائه داده است :
« علاوه برقوای دولتی، متجاوز از چهل هزار نفر از افاغنه به عنوان جهاد به هزاره ها حمله نمودند. عدۀ قوای عبدالرحمان خان و افاغنه داوطلب را خود هزاره ها یکصدهزار نفرمی نویسند. بالاخره بواسطۀ اشتداد مرض وبا در داخل هزاره جات آنان مغلوب شدند و افاغنه نیز نهایت قساوت را به خرج دادند. 26نفر از سران مهم و میران هزاره را به کابل آورده اعدام کردند و عدۀ زیادی که خود هزاره ها تا بیست هزار نفر نوشته اند، از آنان را اسیر آورده در کابل سر بریدند و اگر اسیری در بین راه بواسطۀ خستگی قادر به حرکت نبود، افاغنه سرش را بریده نخی به دو گوشش کشیده و در کابل تحویل می نمودند و عده ای از زنان و دختران هزاره را به اسارت برده در سایر شهرها به کنیزی فروختند. »
( فرّخ ، سیدمهدی ، تاریخ سیاسی افغانستان ، صص 334- 337 )
د : ریاضی هروی نیز در خصوص پیوستن داوطلبانۀ کوچی ها به سپاهیان امیر برای سرکوب هزاره ها چنین می نویسد :
« کوچی های افغان با علاقۀ فراوان و انرژی زیاد در مبارزۀ جهاد مقدس اشتراک ورزیدند. آنان اعلامیۀ عبدالرحمان خان را شنیده گروه گروه به جنگ بر ضدهزاره ها می شتافتند. »
( ریاضی هروی ، محمدیوسف ، بحرالفواید یاکلیات ریاضی ، ص 258 )
2- درخصوص فتوای تکفیر هزاره ها توسط عالمان درباری اهل سنت و اعلام جهاد عمومی توسط امیر علیه آنان ، منابع ذیل قابل اشاره است :
الف : مولوی احمدخان یکی از عالمان درباری اهل سنت فتوایی را در سراسر افغانستان پخش کرد که در بخشی از آن چنین آمده است :
« سر كار اعلي در قلع و قمع بنياد اين بی دينان كه اثر از ايشان در آن محال و خلال جبال نماند و املاک ايشان در بين اقوام غلجايي و درانی تقسيم شود چنين سر رشته و تجويز فرمودند كه سپاه نصرت پناه نظامي و الوسي از هر سمت و جانب مملكت دولت خداداد آن چنان در خاک طايفه باغيه هزاره جات جمع شوند كه نفری از آن طايف گمراهان جان به سلامت نبرد.»
(کاتب ، پیشین ، ج3 ، قسمت اول ، ص 609)
ب : در اعلامیه و حکم جهاد عبدالرحمن از جمله چنین آمده است :
« کسانی که ضد من طغیان کرده اند، باید نابود شوند... سرهای آنها به من تعلق دارد و تمام اموال آنان و اطفال آنها را به شما بخشیدم . »
( کاتب ، همان ، صص 809- 812 )
درکتاب تاج التواریخ نیزچنین آمده است :
« ملاها هر روز بعد از ادای نماز در مساجد، در خطابه هایی که برای مردم می خواندند، مردم را علیه هزاره ها تحریک می کردند. »
(منشی سلطان محمد ، تاج التواریخ ، ص 384 )
3- درخصوص غصب سرزمین ها و املاک هزاره ها علاوه بر اشاراتی که در مستندات فوق وجود داشت ، منبع ذیل نیز قابل اشاره است :
عبدالرحمن در نامه ای که خطاب به درانی ها نوشته است، نیات واقعی خود را از اشغال هزاره جات به روشنی آشکار کرده است :
« شكايت سردار عبدالقدوس خان از جاي است كه مردم دراني صد هزار خانوار اند و پنج صد الی شش صد تن از راه ايليت و قومي در هزاره جات رفته باقي همه در خانه های خود نشسته اند و اگر چنان چه مردمی بودند و غيرت قومی داشتند از دو خانه يك نفر كمر نبرد به معاونت دولت مي بستند همانا پنجاه هزار مرد جرار مي شدند كه دمار از روز گار اشرار هزاره كشيده و جود ايشان را از مملكت افغانستان نيست و نابود مي كردند و از امر مكنون خاطر والا كه پيشنهاد ضمير منير دارد و مي خواهد كه اراضی و املاک هزاره را به مردم درانی بدهد؛ آگاه مي شدند زيرا كه دولت انگليس قدم تصرف پيش نهاده و جبل كوژک را شكافته و موضع چمن را كه خاک طايفه ی اچكزايی از مردم درانی است عمارت كرده محل اقامت قرار داده است كه اين تصرف و تصاحب دولت مذكوره سر زمين مردم اچكزايی را، باعث پايمالی مردم درانی است پس در وقتی از پای مالی مأمون و محفوظ خواهند گشت كه املاک هزاره را صاحب و قابض شوند و اكنون مردم درانی بر بستر غفلت خوابيده خير و شر و نفع و ضرر خود را نيک نمی دانند .»
( کاتب، پیشین ، ص 609 / فرهنگ ، میر محمد صدیق ، افغانستان در پنج قرن اخير ، ج1 ، ص611 )
+ نوشته شده در شنبه هفدهم شهریور ۱۳۸۶ ساعت 19:30 توسط شفايي
|